
از نبردی سخت باز می گردم , با چشمانی خسته -که دنیا را دیده است .
بی هیچ دگرگونی
اما خنده ات که رها می شود و پروازکنان در آسمان مرا می جوید, تما می درهای زندگی را به رویم می گشاید . عشق من -خنده ی تو در تاریک ترین لحظه ها می شکفد و اگر دیدی به ناگاه خون من بر سنگ فرش جاری است بخند زیرا خنده ی تو برای دستان من شمشیری است آخته . نان را هوا را , روشنی را ,بهار را ,از من بگیر اما خنده ات را هرگز. تا چشم از دنیا نبندم.
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
,
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5